Pages

Wednesday 12 June 2013

فیلسوف بودن چه آسان آدم شدن چه مشکل

اگر بابام بشه بزرگترین تاریخ دان کار مهمی نکرده.
اگر مامانم بشه معروفترین آشپز جهان  کار مهمی نکرده. ( هیچ کاری که مربوط به دموکرات ترین آدم جهان بشه پیدا نکردم.)
اگر برادرم بشه رییس جمهور کار مهمی نکرده.
اگر خواهرم بشه برجسته ترین خبرنگار کار مهمی نکرده.
اگر من بشم بزرگترین فیلسوف جهان کار مهمی نکرده ام.
اگر بقیه هر کاری بکنن کار مهمی کردن.

نه اشتباه نکنین این از فروتنی ام نیست. از این است که فکر میکنم اینقدر تواناییم بالاست که هر کاری مثل آب خوردن است. که فکر میکنم بقیه ناتوانند و هر کاری بکنند، در حد خودشان مهم است. ارتباط برقرار نکردنم از روی خجالتی بودن نیست که از روی این است که آنها باید دنبال من باشند. که من و خانواده در صدر هستیم و همه باید تعظیم کنند.

Monday 10 June 2013

ژیستان

چند سال پیش توی یکی از دفترهایی که کار میکردم یک روز یه پسر اومد توی شرکت. از اونجایی که بخش کامپیوتر تو شرکتا آشغال دونیه و هر چی اضافه است رو میارن اونجا، این پسر هم اومد تو اتاق ما. پسر خوبی بود از شش سالگی رفته بود فرانسه. فارسی رو با لهجه فرانسوی حرف میزد. مثل لهجه بابلی همیشه احساس میکردی که براش همه چی جالبه حتی اگه میگفت سلام. فهمیدم برا تعطیلات اومده مامان بزرگ بابا بزرگش رو ببینه. خلاصه یک ماهی تو شرکت بود. من هر روز صبح که میرفتم تو اتاق، اگه بود ژست رپ خوندن میگرفتم و شروع میکردم فرانسوی بلغور کردن یه چیزی تو مایه های ژولو ووغ دَلَ ووغ اَلَ ووغ. بعد بهش سلام میکردم. کلی میخندید هر دفعه میگفت میدونی باحالیش اینه اینا که میگی بعضیاش واقعن کلمه ان ( با لهجه فرانسوی بخون).  فکر نکنم هیچوقت بهش فحش دادم آخه یه دفعه هم بهش بر نخورد. انگار من خدادادی با ادبم کاریش هم نمیشه کرد.بالاخره من بچه مامانمم که هی میگفت آره نه بله. یه کت داشت که خیلی خوب بود من دلم برا کت میرفت. یه دفعه بهش گفتم چه کت خوشگلی. گفتش که آره جورجیو آرمانیه. منم گفتم اووو. گفتش که اتفاقن خیلی ارزون خریدمش، یه مدتی براشون کار میکردم اینو بهم خیلی ارزون دادن. یه فضایی بودا نمیدونی. همه همش کک میزدن و یه وضعی. منم گفتم اوه پس هم فال هم تماشا.

یه روز اومد سر کار ازش پرسیدم چه خبر گفت دیروز داشتم تو خیابون میرفتم آدرس پیدا کنم. از آدما می پرسیدم عباس آباد کجاست همه میگفتن همین خیابون، تابلو خیابون رو میخوندم میدیدم نوشته بهشتی. قاطی کرده بودم خلاصه.  
آدرس رو از مامان بزرگت گرفتی؟
 آره


الان یه تیکه از نیما دهقانی خوندم نوشته بود مطهری ط داشت جای تخت طاووس رو گرفت. بهشتی خوشتیپ تر بود بالا نشین شد.

Sunday 9 June 2013

It could have been mean

I was sitting in the library, drowned in my notes. I heard someone said blaourghihiah jlk. I turned left he was looking at me. I said sorry!! He stared and said nothing. I turned back and continued my work. Where are you form?, he asked.  Iran, I answered. Ohh you look bloody indian, he said in a very Indian accent. I turned towards him to say: is there anyone in India as hairy as I am? I saw his spotless head, sparkling as a mirror. I gulped down my words and smiled.

Thursday 6 June 2013

انتخابات

روزنامه "ايران" : 
وضعيت كتابخواني در كشور ما آنگونه كه آمار رسمي وزارت ارشاد گوياي آن است يعني حدود ‪ ۴‬دقيقه در شبانه روز چندان رضايتبخش به نظر نمي‌رسد. به ويژه اين كه اين آمار سبب شده ايران علي‌رغم برخورداري از سابقه طولاني فرهنگي و تمدني در رده كشورهايي چون افغانستان و بنگلادش قرار گيرد. سايت روزنامه "هدف و اقتصاد" نيز در تاريخ ‪ ۹‬آذر سال جاري طي مقاله‌اي نوشت: طبق آخرين آمارها سرانه مطالعه در ايران ‪ ۸‬دقيقه در روز است كه اگر آمار مربوط به محصلين و دانشجويان را از آن كم كنيم چيزي در حدود ‪۲‬ دقيقه در روز باقي مي‌ماند.

تحریم کردن انتخابات به نظر من به جایی نمیرسد. با یک حساب سر انگشتی به نظرم حدود ۱۰ میلیون نفر (شاید هم دست بالا گرفته باشم) از مردم ایران تحصیل کرده هستند که جمعیت مهم کشور محسوب میشوند. منظورم از تحصیل کرده این است که مطالعه میکنند. با جمعیت واجد الشرایط ۶۰ میلیون نفر این جمعیت میشود حدود ۱۷ درصد کل رای دهنده ها. پس اگر ۹ میلیون این جمعیت غضب کنند و رای ندهند باز آمار رای دادن در ایران با توجه به انتخابات قبلی( متوسط ۶۴ درصد) میشود حدود ۵۰ درصد که به نظر من مطمئنن این اتفاق نمی افتد. با این حساب به نظر میرسد که رای ندادن باعث نمیشود تغییر خاصی در انتخابات روی دهد به خصوص که نظام میتواند تعدادی رای را به صندوقها بریزد.

جمعیتی که من در موردش صحبت میکنم جمعیتی است که با جمهوری اسلامی مشکل دارد چه از نظر اساس چه از نظر اینکه با ممکن است با کلیت مشکل نداشته باشد ولی با فساد و دیکتاتوری ای که ریز ریز بر کشور چمبره زده مشکل دارد. این جمعیت به نظر من لازم است که نظر خود را به نظام نشان دهد.

از کلیتی که میبینم مشخص است که شخص بالای محور سیستم از یک سری کاندیداها به طور مشخص حمایت میکند. و چون حرف او حجت است با انتخاب شخصی که مد نظر او نیست مردم مخالفت خود را با او نشان میدهند.

این را در نظر بگیریم که شما در یک سیستم اگر نقص جدی در یک بخش میبینید به احتمال خیلی زیاد در بخش های دیگر هم نقص زیاد است. مخصوصن وقتی که میبینید در یک کشوری مشکل مدیریتی موج میزند با حساب  احتمالات همه بخشها میلنگند. با توجه به تجربه من در ایران وضعیت آمار گیری خیلی خراب است. حتی جمعیت کشور هم به صورت دقیق مشخص نیست. یا به صورت کلی وضعیت پایگاه داده خیلی خراب است. از آنجا که داشتن اطلاعات کافی نیست مهم در دسترس بودن و خواندن اطلاعات و پیدا کردن روابط است.

 به عنوان مثال عرض میکنم در شلوغی های بعد از انتخابات قبلی یکی نفری  را وزارت اطلاعات  برای پاسخگویی به یک سری سوالات خواست. دوست من برای پاسخگویی رفت. این را بگویم که او را از طریق شنود روی تلفن خواستند. او اسم مستعار دارد و همه او را به اسم مستعارش میشناسند. برای پاسخگویی مراجعه کرد. جلوی درب ورودی اسم اصلی اش را گفت و سرباز مسئول اسامی را چک کرد و جواب داد که اسمش در لیست نبود. از او اصرار و از سرباز انکار. خلاصه اسم سرباز را گرفت و به سمت خانه راهی شد. در بین راه بهش زنگ زدن و گفتن که چرا نیامدی و او توضیح داد. بعد مشخص شد که اسمش در لیست به اسم مستعارش بوده. با این داستان میخوام بگم که وزارت اطلاعات ایران که همه مردم ایران فکر میکنند چقدر قوی است حتی نتوانسته بود که اطلاعات این شخص را با شناسنامه اش تطبیق دهد. مقصودم از این حرف این است که اگر رای ندهیم کسی آمار در نمی آورد که چه قشری رای نداده اند. ولی اگر رای بدهید خوانده میشود و شمرده میشود. ممکن است اعلام نشود ولی خوانده میشود. پس رییس های کشور از آن مطلع میشوند. در ایران تریبونی برای بیان مخالفت نیست. به نظر من این بهترین راه برای اعلام این است که حداقل بگویید که مخالف هستید. ترجیح هم بر این است که تا آنجا که میتوانید بر یک نفر گرد بیاید. حتی اگر هم موافق طرف نیستید.

Wednesday 5 June 2013

ترس

دفعه پیش موسویمون رو ا.ن کردن ریختیم تو خیابون
میترسم این دفعه روحانی و عارف مون رو جلیل کنن دیگه تو خیابون هم رومون نشه بریزیم.

Tuesday 4 June 2013

انتگرال میگیره که نگه دلش تنگ شده

بابام زنگ زده به شماره خونه ام. گوشی رو که برداشتم میگه: دیدم کمرت شکسته همش خونه ای  گفتم  زنگ بزنم تلفن خونتون رو چک کنم ببینم بر میداری یا نه.