Pages

Wednesday 22 February 2012

شرح ماوقع

من امسال سی سالم شد و تازه تو این سن اومدم و از اول دانشگاه یعنی از لیسانس شروع کردم به خوندن. برای این اومدم انگلیس و اینجا شروع کردم درس رو. وقتی داشتم برای دانشگاهها اقدام میکردم دو تا دانشگاه بود که برام مهم بود قبول شم یکیش توی شهر ردینگ بود که نزدیک لندنه ـ من بهش میگم کرج لندن- و یکی دیگه دانشگاهی بود توی شهر برایتون که شهر خوبی است مرکز همجنسبازهای اروپاست و همچنین مرکز مواد مخدر انگلیس در ضمن شهر هم ساحلیِ - من بهش میگم مازندران ایران- همیشه توی کتابای آموزش انگلیسی میشنوی که یه عده ای برای تعیلات تابستونی میخوان برن برایتون. خلاصه همه اینها که گفتم در مجموع میشه یه شهر باحال و زنده که در ضمن لندن هم نیستش و یه کمی دهاته.

من برای دانشگاه توی این دو تا شهر اقدام کردم و اون موقع خیلی دلم میخواست که دانشگاهی که توی ردینگِ مَنو قبول کنه. چون به نظرم هم نزدیک لندن بود و تقی به توقی میخورد میشد رفت لندن - شهری که من خیلی دوسش دارم- خلاصه به علت یک سری اشتباهات و به قول اینجایی ها میس آندِر استَندینگ* ردینگ قبولم نکرد و همین دانشگاهی که توی برایتونِ من رو قبول کرد. اسم دانشگاه ساسِکس** است.

آن موقعی که اقدام کردم برای خوابگاه هم اقدام کردم و یک خوابگاهی رو انتخاب کردم که با دانشجوهای بالغ هم خونه شم و برا همین بتونم با آدمها بیشتر معاشرت کنم و اختلاف سن اذیت نکنه. همه چی به خوبی پیش رفت و من برای ویزا اقدام کردم ولی پروسه ویزا به جای دو هفته شش هفته طول کشید و من از روز اول نتونستم برم دانشگاه و سه هفته دیر رفتم. برا همین آن جایی رو که انتخاب کرده بودم به کس دیگری دادند و من وقتی وارد شدم مجبور به انتخاب یک خوابگاه دیگه شدم.
اینجا این رو باید بگم که خوابگاهی که من انتخاب کرده بودم توی شهر بود و دانشگاه ما کاملن خارج شهره به طوریکه با اتوبوس نیم ساعت تو راهی از مرکز شهر. ولی وقتی رسیدم, به من اتاقی رو دادن که توی محوطه دانشگاه بود و در ضمن همه کسانی که توی این خوابگاه با من شریک هستن و از حموم و توالت و آشپز خونه مشترک استفاده میکنیم سنِشون کم در حدی که بزرگترینِشون بیست و یک سالشه.

اولش که اومدم به نظرم اومد که خیلی بد شد هم افتادم برایتون که دورتره به لندن هم اینکه همه هم خونه ای هام ۱۸, ۱۹ ساله ان.

الان که چهار ماه میگذره که من اینجام هر چی فکر میکنم میبینم که خیلی هم خوب شد اینجوری. اول اینکه بلیط قطار از برایتون به لندن خیلی ارزون تر از بلیط ردینگ به لندنه. چون مسافرش کمتره. در ضمن خود شهر خیلی بهتره. در این حد که تعطیلات کریسمس که رفته بودم ردینگ از بی مزه بودن شهر فقط یک بار پام رو از خونه بیرون گذاشتم. در ضمن دختر خاله ام که خیلی من و دوست داره و در ضمن خیلی هم آدم باحالیه خودش تو شهر برایتونه. خاصیت سوم که خیلی جالبه اینه که من همش دارم با آدمهای حدود ۱۹ معاشرت میکنم که خیلی کوچیکن ولی من خیلی باهاشون بهم خوش میگذره. همه هم خونه ای هام انگلیسین برا همین برا انگلیسیم خیلی خوبه. البته اینم بگم که تنهایی و نداشتن معاشر فارسی زبان برام سخته آخه من همه معاشرتم در شوخی و کامنت خلاصه میشه و توی انگلیسی خیلی سخته برام شوخی کردن. چون تو فارسی خیلی رو لبه تیغ راه میرم یعنی در حدی شوخی میکنم که بعضی وقتا ممکنه که طرف ناراحت بشه ولی در ضمن از من ناراحت نشه ولی اینجا این کار رو نمیتونم بکنم اصلن از بار معنایی کلمه ها خبر ندارم و نمیتونم روشون مانور بیام. برا همینم یه جورایی توی جمعی که نشستم و معمولن همه دارن مزخرف میگن من صمم بکم ام و خیلی بهم اوایل سخت بود جوری که حتمن باید هفته ای یک بار رو میرفتم لندن و با یک سری فارسی زبون معاشرت میکردم و یه انرژی ای برا طول هفته میگرفتم. ولی الان دیگه کمتر شده و کشیده شده به دوهفته یه بار. از یه طرف تحمل فشارش واقعن سخته وقتی که نمیتونی که اونی که میخوای رو بگی ولی از یه طرف هم مجبورم خودم رو زودتر راه بندازم. بگذریم دیروز یکی از دوستام یه چیزه خیلی جالبی گفتش و اونم اینکه من یه بار مسیر و تا سی سالگی رفتم و الان دوباره برگشتم به ۱۹ سالگی و دوباره دارم مسیر و میرم. یه کم که فکر کردم خیلی به نظرم اومد که راست میگه. آخه واقعن بچه های هم خونه ایم نمیگم اصلن احساس نمیکنن که من بزرگترم ازشون ولی واقعن خیلی حسش نمیکنن و من هر دفعه که به این موضوع پی میبرم خیلی ذوق میکنم که اینقدر تونستم خودم رو باهاشون وفق بدم.

میخواستم اینو بگم که خیلی راضیم از این حرکتی که کردم. درضمن خیلی راضیم که همه چی اونجوری که من میخواستم نشد. آخه اگه میرفتم با فوق لیسانس ها. اولن که بیشترشون خارجی ان و برا همینم انگلیسیم به این خوبی که الان داره پیشرفت میکنه نمیکرد. در ضمن همشون بعد یک سال میرفتن و تموم میشد. امروز بابام بهم ای میل زدو پرسید که سیا خان از کاری که کردی راضی ای. منم این رو در جوابش نوشتم.

الان که اینا رو دارم مینویسم توی کتابخونه انگلیسیم*** و از مجانی بودن اینجا دارم لذت میبرم. البته اینو بگم که کتاب نمیتونی بگیری ولی میتونی از اینترنت و جاهای نشستنش لذت ببری.

* misunderstanding
** sussex
*** British library

2 comments:

  1. نثرت یک دفعه تغییر کرد....:)

    ReplyDelete
  2. آره خودم هم بهش توجه کردم ولی دیگه حوصله نداشتم که عوضش کنم

    ReplyDelete