Pages

Saturday 25 February 2012

پلیس

چند روز گذشته توی دانشگاه ما یه یارویی اومده و مثکه یه دختری رو اذیت کرده. پریروز از پنجره اتاقم دیدم که ااا پلیس اومده و دور یه تپه رو نوار کشیده و عین تو فیلما یه سری افسر وایسادن دورش. خلاصه هی کنجکاو شدم که چی شده و اینا در این فکر بودم که بابا ما فکر کردیم میایم انگلیس یه دانشگاه خوب و اینا نگو که دانشگاهه تو خاک سفید در اومد. آخه چند روز قبلش هم یه آقایی اومده بوده تو یکی از خونه های خوابگاه دو سه نفر رو هول داده بود و رفته بوده توی یه اتاقی و مثکه یه چیزی دزدیده.

یک ساعتی گذشت و از دانشگاه یه نامه اومد که بله دیشب در ساعت چهار و بیست دقیقه(ساعتی مهم برا کسایی که علف میکشن) به یه دختری در همون محلی که گفتم تجاوز شده و هر کی هر چی شنیده بیاد گزارش بده و از این حرفا.

این وسط این رو بگم که ما یک بار ساعت دو و نیم نصف شب در خیابون ولیعصر تصادف کردیم و ماشینی که به ما زده بود یه بی ام و دو دو یا همون دو هزار و دو بود که یک سری هم سن و سالای خودم بودن. با این فرق که چِت بودن. بعدش که قضیه تموم شد بابام طی یکی از کامنتهایی که داد گفت آدم حسابی که اون ساعت شب تو خیابون نیستش. یک سری این رو دو پهلو گرفتن که یعنی ما هم که اون ساعت شب تو خیابون بودیم بعله - میبینید متلک گفتن ژنتیکی است به من ایراد نگیرید-. ولی من به نوبه خودم ترجیح دادم که تیغ رو سمت بقیه کسایی که اون ساعت تو خیابونن بگیرم و بگم نه!!! بابام منظورش آدمای دیگه اند.

خلاصه بعد از پنج شش ساعت دوباره یک ای میل از دانشگاه اومد که مسئله ای نبوده و همش خالی بندی بوده و کلن هم از اینکه ای میل اول رو زده بودن پشیمون بودن و من هم از ذوق زندگی در خاک سفید افتادم. میخواستم برم باهاش پز بدم بگم بابا ما یه مدت تو خاک سفید انگلیس زندگی کردیم و دماغمم بکشم بالا و افتخار کنم.

 ولی جدی سوال بسیار مهمی برا من اینجا باقی موند. چی میشه که یه آدمی یه هویی بره پلیس و بگه که دیشب به من ساعت فلان تجاوز شده. ایران بود میگفتیم میخواسته باکره نبودنش رو یه جوری بندازه تقصیر یک متجاوز ولی آخه اینجا که باکره بودن ننگ است. یاد مامانم افتادم که همیشه میگه که دیوونه که زنجیر پاره نمیکنه.





No comments:

Post a Comment