Pages

Sunday 29 July 2012

پلیس

امروز تو ایستگاه مترو وایساده بودم و هی داشتم دنبال یه خط خاص مترو میگشتم برا همین هی دور خودم میچرخیدم. خلاصه نمیدونم کلن کجا بودم که یه مقداری طول کشید تا پیدا کردم قطارم رو. تو همین موقع ها بود که وایساده بودم دیدم یه پلیسی سر و کله اش پیدا شد. من و یه نگاه کرد منم گفتم اُه اُه الان بهم گیر میده. بعدشم با خودم گفتم بابا باز توهم زدیا. یارو از کجا اولن بدونِ ایرانی ای بعدم که اینجا که ایران نیستش که بیخودی گیر بدن. اینم بگم که موقع المپیک تعداد پلیس تو لندن زیاد شده. خلاصه رد شد و هی چرخ میزد تو ایستگاه. منم هی گفتم این به من مشکوکه ها بعد دوباره با خودم دعوا که عنتر تو هم توهم زدیا حالا مگه تو کی هستی. خلاصه قطار مذکور رسید و من پریدم توش.



  منتظر بودم که در رو ببندن. دیدم پلیسِ اومد تو و من و یه آقای دیگه رو کشید بیرون. منم رفتم بیرون. ازمون پرسید با همین؟
من- نه. من که دارم میرم پَدینگتون
اون یکی- نه
پلیس- کجایی این؟
من- (در حالیکه با خودم میگفتم الان بگم ایرانی کیفم رو میگرده و خلاصه معطل میشم) ایرانی
اون یکی- اسپانیایی
پلیس- ببخشید. بفرمایین.
سوار قطار شدم رفتم. 

داشتش قطار میرفت دیدم پلیسِ هم داره از پله ها میره بالا و ایستگاه رو ترک میکنه.

2 comments:

  1. من هیج وقت حس این رو ندارم که اگه بگم ایرانیم کیفم رو میگردن.ایرانی ها قشر خلاف کاری به حساب نمیان

    ReplyDelete
  2. سيا از المپيک بنويس

    ReplyDelete