امروز با یکی از دوستام چِت کرده بودیم داشتیم میرفتیم. نزدیک خونه ر شدیم. میدونستم که خواب.
یه لحظه تصور کردم از سر کوچشون که داریم رد میشیم دستام و باز میکنم و با ذوق میگم دوست دخترم.
از سر کوچشون رد شدیم. با حصرت خونشون و نگاه کردم.
برا دوستم فکرم و گفتم. آخرش گفتم که چقدر از این کلمه بدم میاد.
یه لحظه تصور کردم از سر کوچشون که داریم رد میشیم دستام و باز میکنم و با ذوق میگم دوست دخترم.
از سر کوچشون رد شدیم. با حصرت خونشون و نگاه کردم.
برا دوستم فکرم و گفتم. آخرش گفتم که چقدر از این کلمه بدم میاد.
No comments:
Post a Comment